اين جور که آدما از اين ادبيات واسه ديدن خودشون و روابط شون از زاويۀ بيروني استفاده کنن امر مرسومي يه،به خصوص تو ادبيات مدرن خيلي به چشم مي خوره... نمونۀ خوب و جهان شمول شو همه لابد سراغ داريد،شازده کوچولو،نوشتۀ آنتوان دو سنت اگزوپري.
گرچه بعدن کساي ديگه اي هم اومدنو حرفايي از اين دست و با اين ادبيات زدن که همه شونم نقد اين ريخت مدرن شدن بشر بوده،ولي انصافن هنوزم که هنوزه،شازده کوچولو يه چيز ديگه س...
شعر جالبي بود و يه ياد آوري به اين که حواس مون هست کجاي کاريم؟؟!