چه بي تابانه مي نگرمت...
چه بيهوده تلاش مي كنم...
چه بي صدا فريادت مي كنم...
چه بي محاباباسرنوشت مي ستيزم...
بااين كه مي دانم خيلي وقت است ديگر ازآن من نيستي...!!
بااين حال شك دارم كه ازقبل هم؛ازآن من بودي...؟؟
چرانمي توانم همان طوركه توازمن گذركردي؛من هم از توبگذرم!!
خوش بوترين گل باغچه ام بدرود!
دورترين همسايه ديواربه ديوارم بدرود!
تنها تك ستاره آسمان شبم بدرود!
بدرود اي آن كه نگاهت زيباترين كلام تنهاييست؛بدرود!
اي كاش مي توانستم
آرزوي تكرارزمان كنم؛ اما... بدرود
بدرود!ديگه غصه دار نباشي ها....