نه گلايه دارم از تو نه ديگه شكايتي
نه يه قصه رو لبامه نه ديگه حكايتي
شب تا صبح تو خلوتم به يادِ تو سر مي كنم
دارم انگار كه ديگه خالي تو باور مي كنم
چه جوري به دل بگم از سر راه تو بره
دلي كه شكسته و هنوز برات منتظره
كاش مي شد كه از گذشته ها برات حرف بزنم
بعدِ سال ها نتونستم كه ازت دل بكنم
يه اتاق قدِ قفس براي گريه هام بسه
آيينه بي تاب و قراره واسه تو دل واپسه
نه غزل مونده تو شعرم نه ديگه ترانه اي
كه برات بسازم از نو شب عاشقانه اي
يادگاري مونده از تو رو دلم زخمي عميق
كاشكي مرهم مي شدي اينم ازم كردي دريغ