من هم با "اخراجي ها" اشک ريختم. درست در همان لحظه اي که نارنجک روي زمين افتاد و مرد ميدان مردانگي اش را نشان داد... پريد روي نارنجک.
و باز هم در همان لحظه اي که سيد اولاد پيغمبر, خودش را تنبيه کرد: بشينم... برپا!
و من فهميدم که چقدر پرت بوده ام از مرحله! که تا کنون همه ي ايراد ها و تقصير ها به گردن نسل چندمي ها مي افتاد, غافل از اينکه همه به سهم خودشان مقصر بودند.
و... اين قصه سر دراز دارد...