در آن دقايق پر اضطراب پر تشويشرها ز شاخه بر امواج بادها مي رفت به رودها پيوست و روي رود روان رفت برگ مرگ انديشبه رود زمزمه گر گوش کن که مي خواند سرود رفتن و رفتن و برنگشتنها
آري داداش غريب چنين بود برادر..........الان هم رفتم و كامنتات رو هم ديدم. به ديده منت و به چشم.