مهدي جان؛
بار ديگر ملايک کارنامهي اعمال يکسالهام را به محضر مقدسات آوردند و بار ديگر عرق شرم بر پيشانيام نشست.
مولاي من؛
ميدانم که غم غيبت را اندوه ناشي از اعمال زشت ما برايت دو چندان ميکند و اين بر شرمساريام ميافزايد و رواست اگر از خجلت و شرمساري بميرم.
آقا و سرورم،
گرچه آلودهام و ارادهام بر ترک معصيت اندک؛ اما آتش گُرگرفته در قلبم گواه محبتي است که به تو دارم و اشکهاي جاري از چشمم، دليلي بر چشمانتظاري حضورت.
ارباب من
از کودکي که خود را با ندبه در صبحگاه جمعه شناختم، عاشق جمال پرنورت شدم و سالها در آرزوي ديدار روي شريفت سوختم و ساختم.
يا حجهالله؛
پيشترها تو را براي خودم ميخواستم، اما امروزه تو را براي جهان ميخواهم.
بيعدالتي و ستم، جهان را پوشانده است و داد دادخواهان را دادرسي نيست.
يگانهپرستي و خداباوري رنگ باخته و آنچه بر جهان هستي حکومت ميکند، خوي شيطاني و کبر است.
گوش بسپار! چه هياهويي است درآسمان و زمين! صداي بال فرشتهها را ميشنوي؟ با
چه سرعتي آماده بازگشت ميشوند. مهماني به آخر رسيده و ميزبانان آسماني مي روند تا تولد دوباره آنان را كه در ماه بخشش و مغفرت از پوسته گناه به درآمدهاند به عرش نشينان بدهند. دوباره زمين ميماند و زمينيان.
آخرين شب نزديك است، صبحي از راه ميرسد كه طليعهاش ديگر رمضان نيست، بايد اشك ريزان"وداع" بخوانيم و به دامان مهربانترين مهربانان چنگ بزنيم كه "اگر تاكنون بر من گناهي باقي است كه هنوز نيامرزيدهاي و اراده عذاب و رنج مرا به آن گناه داري ... پيش از آن كه صبح اين شب آخر رمضان طلوع كند و اين ماه به پايان برسد، كرم كن و از آن گناه و نافرماني كه كردم درگذر." اگر بخواهيم ميتوانيم جزو روسفيداني باشيم كه در صبح فطر، سرمان را بالا بگيريم و اميدوار باشيم به لطف خدا كه در ماه توبه و استغفار و مناجات و اجابت، ما نيز سهمي در خور داشتهايم و به فطرت پاك خود بازگشتهايم كه عيد فطر را روز بازگشت به فطرت تعريف كردهاند.
باشد كه فطر، روز بازگشت ما نيز به فطرت پاك بشري باشد.