لب مرزي رفتيمخاك را رود به دو قسمت مي كرد:اين طرف ما بوديمآن طرف هم آن ها.ديد بانان سر برجي از دورناظر ما بودند .و من بهت زده ناظر گنجشكانيكه همهبي گذر نامه سفر مي كردند