• وبلاگ : غريب آشنا
  • يادداشت : جمع تازه ي اضداد
  • نظرات : 12 خصوصي ، 197 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     

    سلام...
    نمي دونم وا... چي بگم...
    فقط به رسم ادب گفتم بيام اليك سلامي عرض كنم و برم...
    زيبا و بجا بود...

    سلام دوست عزيز

    ممنونم از نظر لطفتي كه به من و بلاگم داشتي

    با تبادل لينك هم موافقم و خوشحال ميشم كه انتقاداتتو هم راجع به قلمم بدونم موفق باشي و پاينده

    در پناه حق يا علي

    سلام

    به روز نميكنيد

    خوشحال ميشيم به ما هم سر بزنيد

    سلام

    ممنون از جوابتان

    خوبه.

    موفق باشيد.

    salam

    merc

    man nazaram miad?

    man dokhtaram!!!!! yani abji misham na dadashi! chashm khoshhal misham linkidamet vali linkaie shoma koo???

    سلام دوست عزيز...

    من از دوستاي موخي هستم. از وبلاگتون خيلي خوشم اومده. اگه اجازه بدين بلينكمتون. اجازه هست؟

    من آپم

    خوشال ميشم سري بهم بزني

    راستي محمد جان آپ کردم ها! با پست خودت!
    سلام بابت همه چيز ممنون من برات دعا مي كنم تا به خدا برسي چون مي دونم زمينه اش رو داري اگه مي خواي شروع كني يا علي از همين الان شروع كن . اول از قران خوندن شروع كن شبي 10 ايه يا بيشتر بخون درساي بعدي رو بعدا مي دم

    دو روز مانده به پايان جهان. تازه فهميدكه هيچ زندگي نكرده است. تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده بود. پريشان شد و آشفته و عصباني . نزد خدا رفت تا روزهاي بيشتري از خدا بگيرد. داد زد و بد و بيراه گفت،خدا سكوت كرد . آسمان و زمين را به هم ريخت. خدا سكوت كرد . جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد .كفر گفت و سجاده دور انداخت،خدا سكوت كرد. دلش گرفت و گريست و به سجاده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: عزيزم اما يك روز ديگر هم رفت. تنها يك روز ديگر باقيست. بيا و لااقل اين يك روز را زندگي كن. لا به لاي هق هقش گفت: اما با يك روز... با يك روز چه كار مي توان كرد... خدا گفت:آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند گويي كه هزار سال زيسته است و آن كه امروزش را در نمي يابد هزار سال هم به كارش نمي آيد. و آنگاه سهم يك روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت: حالا برو زندگي كن. او مات و مبهوت به زندگي نگاه كرد كه در دستانش مي درخشيد.اما مي ترسيد حركت كند،مي ترسيد راه برود، مي ترسيدزندگي از لاي انگشتانش بريزد. قدري ايستاد... بعد با خودش گفت:وقتي فردايي ندارم،‌نگه داشتن اين زندگي چه فايده اي دارد، بگذار اين يك مشت زندگي را مصرف كنم. آن وقت شروع به دويدن كرد. زندگي را به سر و رويش پاشيد،زندگي را نوشيد،زندگي را بوييد و چنان به وجد آمد كه ديد مي تواند تا ته دنيا بدود،مي تواند بال بزند، مي تواند پا روي خورشيد بگذارد،مي تواند...

    او در يك روز آسمان خراشي بنا نكرد،زميني را مالك نشد،مقامي را بدست نياورد،اما...اما در همان يك روز دست بر پوست درخت كشيد،روي چمن خوابيد،كفش دوزكي را تماشا كرد،سرش را بالا گرفت وابرها را ديد و به آنهايي كه نمي شناختندش سلام كرد و براي آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد. او در همان يك روز آشتي كرد و خنديد و سبك شد،لذت برد و سرشار شد و بخشيد،عاشق شد و عبور كرد و تمام شد... او همان يك روز زندگي كرد اما فرشته ها در تقويم خدا نوشتند، امروز او درگذشت، كسي كه هزار سال زيسته بود...

    - بنده ي من نماز شب بخوان.آن11 ركعت است.

    - خدايا! من خسته ام نمي توانم نيمه شب يازده ركعت بخوانم.

    - بنده ي من! دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر بخوان.

    - خدايا!خسته ام برايم مشكل است نيمه شب بيدار شوم.

    - بنده ي من قبل از خواب اين 3ركعت را بخوان.

    - خدايا!3رمعت زياد است.

    - بنده ي من فقط يك ركعت وتر بخوان.

    - خدايا! امروز خيلي خسته شده ام. راه ديگري ندارد؟

    - بنده ي من! قبل از خواب وضو بگير و بگو يا الله...

    - خدايا! من در رختخواب هستم.اگر بلند شوم خواب از سرم مي پرد.

    - بنده ي من! همان جا كه دراز كشيده اي تيمم كن و بگو يا الله...

    - خدايا!هوا سرد است ونمي توانم دستانم را از زير پتو بيرون بياورم.

    $("div.commhtm img").each(function () { if ($(this).attr("em") != null) { $(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif"); } });

     <      1   2   3   4   5    >>    >