• وبلاگ : غريب آشنا
  • يادداشت : ع ش ق
  • نظرات : 13 خصوصي ، 88 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ميدونم برات عجيبه اين همه اصرار و خواهش

    اين همه خواستن دستات بدونه حتي نوازش

    ميدونم که خنده داره واسه تو گريۀ دردم

    ميگذري از من و ميري اما باز من برميگردم

    ميدونم برات عجيبه من با اون همه غرورم

    پيش همۀ بدي هات چه جوري بازم صبورم

    ميدونم واست سئوال که چرا پيشت حقيرم

    دور ميشي من را نبيني باز سراغت را ميگيرم

    ميدوني چرا هميشه من بدهکار تو ميشم

    وقتي نيستي هم يه جوري با خيالت راضي ميشم

    ميدوني چرا من از تو بد ميبينم و ميخندم

    تا نبيني گريه هام را هر دو چشمام را ميبندم

    چاره اي جز اين ندارم آخه خون شدي تو رگهام

    ميميرم اگه نباشي بي تو من بدجور تنهام

    ميدونم يه روز ميفهمي روزي که دنيا را گشتي

    من چه جوري تو رو خواستم تو چه جور ازم گذشتي