• وبلاگ : غريب آشنا
  • يادداشت : آخرين برگ...
  • نظرات : 151 خصوصي ، 125 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + صبا 

    عشق در نگاهِ اول


    هر دو بر اين باورند
    که حسي ناگهاني آنها را به هم پيوند داده
    .
    چنين اطميناني زيباست،
    اما ترديد زيباتر است.


    چون قبلا همديگر را نمي‌شناختند،
    گمان مي‌بر
    دند هرگز چيزي ميان آنها نبوده.
    اما نظر خيابان‌ها، پله‌ها و راهروهايي
    که آن دو مي‌توانسته ا
    ند از سال‌ها پيش
    از کنار هم گذشته باشند، در اين باره چيست؟


    دوست داشتم از آنها بپرسم
    آيا به ياد نمي‌آورند
    ـ
    شايد درون دري چرخان
    زماني روبه‌روي هم؟
    يک «ببخشيد» در ازدحام مردم؟
    يک صداي «اشتباه گرفته ايد» در گوشي تلفن؟
    - ولي پاسخ‌شان را مي‌دانم.
    نه، چيزي به ياد نمي‌آورند.


    بسيار شگفت‌زده مي‌شدند
    اگر مي‌دانستند
    ، که ديگر مدت‌هاست
    بازيچه‌اي در دست اتفاق بوده‌اند.


    هنوز کاملا آماده نشده
    که براي آنها تبديل به سرنوشتي شود،
    آنها را به هم نزديک مي‌کرد دور مي‌کرد،
    جلو راهشان را مي‌گرفت
    و خنده‌ي شيطانيش را فرو مي‌خورد و
    کنار مي‌جهيد.


    علائم و نشانه‌هايي بوده
    هرچند ناخوانا.
    شايد سه سال
    ِ پيش
    يا سه شنبه ي
    گذشته
    برگِ درختي از شانه ي
    يکي‌شان
    به شانه ديگري پرواز کرده؟
    چيزي بوده که يکي آن را گم کرده
    ديگري آن را يافته و برداشته.
    از کجا معلوم توپي در بوته‌هاي کودکي نبوده باشد؟


    دستگيره‌ها و زنگ درهايي بوده
    که يکي‌شان لمس کرده و در فاصله‌اي کوتاه آن ديگري.
    چمدان‌هايي کنار هم در انبار.
    شايد يکشب هر دو يک خواب را ديده باشند
    ،
    که بلافاصله بعد از بيدار شدن محو شده.


    بالاخره هر آغازي
    فقط ادامه‌اي
    ست
    و کتابِ
    حوادث
    هميشه از نيمه‌ي آن باز مي شود.