سلام دوست عزيز
خلوت مرا بهم نزنيد
سالهاست زير پلك خيس سحر انتظار مي كشم
سالهاست ياد تو در ذهن سبز باغچه زندگيم است .
سالهاست بلورهاي نرم اشكم را زير آفتاب خشك مي كنم
سالهاست عطر ياس و سلام شب بوها را جمع مي كنم ، تا وقتي با ستاره ها به ديدنم مي آيي ، در گوشه گوشه خانه ام پراكنده كنم
يا تو هميشه با من است .
ياد تو پر از عطر توست .
ثانيه هاي ساده نفس مي كشند ، ساعتها من
وقتي تو در كنار من باشي ؛دستهايت سايبان تنهائي من است و صدايت روحم را نوازش مي كند و گلبرگهاي بي صدايم به سوي تو رشد ميكنند . تو رفته اي و من به تو فكر مي كنم .
به لحظه آمدنم به تو ، به نگاه آشنايت و به لالائيهاي كه نيمه شبها در گوشم زمزمه مي كردي .
روزت مبـــــــــارك مادر سفر كرده ام