وقتي چمدانش را به قصد رفتن بست، نگفتم : عزيزم ، اين كار را نكن . نگفتم : برگرد و يك بار ديگر به من فرصت بده . وقتي پرسيد دوستش دارم يا نه ، رويم را برگرداندم. حالا او رفته و من تمام چيزهايي را كه نگفتم ، مي شنوم. نگفتم : عزيزم متاسفم ، چون من هم مقّصر بودم. نگفتم : اختلاف ها را كنار بگذاريم ، چون تمام آنچه مي خواهيم عشق و وفاداري و مهلت است. گفتم : اگر راهت را انتخاب كرده اي ، من آن را سد نخواهم كرد. حالا او رفته و من تمام چيزهايي را كه نگفتم ، مي شنوم. او را در آغوش نگرفتم و اشك هايش را پاك نكردم نگفتم : اگر تو نباشي زندگي ام بي معني خواهد بود. فكر مي كردم از تمامي آن بازي ها خلاص خواهم شد. اما حالا ، تنها كاري كه مي كنم گوش دادن به چيزهايي است كه نگفتم. نگفتم :باراني ات را درآر... قهوه درست مي كنم و با هم حرف مي زنيم. نگفتم :جاده بيرون خانه طولاني و خلوت و بي انتهاست. گفتم : خدانگهدار ، موفق باشي ، خدا به همراهت .او رفت و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چيزهايي كه نگفتم ، زندگي كنم.
{از: شل سيلورستاين}
منتظرت هستم....