• وبلاگ : غريب آشنا
  • يادداشت : شاخه رز
  • نظرات : 10 خصوصي ، 128 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    وقتي چمدانش را به قصد رفتن بست،
    نگفتم : عزيزم ، اين كار را نكن .
    نگفتم : برگرد
    و يك بار ديگر به من فرصت بده .
    وقتي پرسيد دوستش دارم يا نه ،
    رويم را برگرداندم.
    حالا او رفته
    و من
    تمام چيزهايي را كه نگفتم ، مي شنوم.
    نگفتم : عزيزم متاسفم ،
    چون من هم مقّصر بودم.
    نگفتم : اختلاف ها را كنار بگذاريم ،
    چون تمام آنچه مي خواهيم عشق و وفاداري و مهلت است.
    گفتم : اگر راهت را انتخاب كرده اي ،
    من آن را سد نخواهم كرد.
    حالا او رفته
    و من
    تمام چيزهايي را كه نگفتم ، مي شنوم.
    او را در آغوش نگرفتم و اشك هايش را پاك نكردم
    نگفتم : اگر تو نباشي
    زندگي ام بي معني خواهد بود.
    فكر مي كردم از تمامي آن بازي ها خلاص خواهم شد.
    اما حالا ، تنها كاري كه مي كنم
    گوش دادن به چيزهايي است كه نگفتم.
    نگفتم :باراني ات را درآر...
    قهوه درست مي كنم و با هم حرف مي زنيم.
    نگفتم :جاده بيرون خانه
    طولاني و خلوت و بي انتهاست.
    گفتم : خدانگهدار ، موفق باشي ،
    خدا به همراهت .
    او رفت
    و مرا تنها گذاشت

    تا با تمام چيزهايي كه نگفتم ، زندگي كنم.

    {از: شل سيلورستاين}

    منتظرت هستم....