اي علي!
من آمدهام که بر حال زار خود گريه کنم، زيرا تو بزرگتر از آني که به گريه و لابه ما احتياج داشته باشي!...
خوش داشتم که وجود غمآلود خود را به سرپنجه هنرمند تو بسپارم، و تو نيِ وجودم را با هنرمندي خود بنوازي و از لابلاي زير و بم تار و پود وجودم، سرود عشق و آواي تنهايي و آواز بيابان و موسيقي آسمان بشنوي.
ميخواستم که پردههاي جديدي از ظلم وستم را که بر شيعيان علي(ع) و حسين(ع) ميگذرد، بر تو نشان دهم و کينهها و حقهها و تهمتها و دسيسهبازيهاي کثيفي را که از زمان ابوسفيان تا به امروز بر همه جا ظلمت افکنده است بنمايانم
اي علي!
تو مرا به خويشتن آشنا کردي. من از خود بيگانه بودم.
همه ابعاد روحي و معنوي خود را نميدانستم.
تو دريچهاي به سوي من باز کردي و مرا به ديدار اين بوستان شورانگيز بردي و زشتيها و زيباييهاي آن را به من نشان دادي.
اي علي!
اي علي!
نيک ياور غريب آشنا
متن پر تاملي داشتيد ياد اون جمله شهيد مطهري افتادم كه مناسن اين هم نيز هست
يک وقت ميگوييم علي را که کشت و يک وقت ميگوييم چه کشت؟ اگر بگوييم علي را که کشت؟ البته عبدالرحمن ابنملجم، و اگر بگوييم علي را چه کشت، بايد بگوييم جمود و خشکمغزي و خشکه مقدسي»
(مجموعه شهيد مطهري، ج21، ص 92).
اين نکتهاي است که به مناسبتهاي مختلف در کتابهاي گوناگون شهيد مطهري مورد توجه و تأکيد قرار گرفته است. ايشان جمود فکري را مهمترين تهديد براي جامعه و تفکر اسلامي ميداند و بارها نسبت به تکرار آن هشدار داده است. از نظر وي خوارج و قاتلان علي عليهالسلام تنها مصداقي از اين خطر بزرگ هستند؛ نه تنها مصداق آن و بالاتر اينکه نشانههاي حيات و حضور روحيه خوارج همواره وجود داشته و دارد.
اين است که علي به عنوان يک افتخار بزرگ براي خود ميگويد: اين من بودم و تنها من بودم که خطر بزرگي که از ناحيه اين خشکه مقدسان به اسلام متوجه ميشد، درک کردم. پيشانيهاي پينه بسته اينها و جامههاي زاهد مآبانهشان و زبانهاي دائم الذکرشان و حتي اعتقاد محکم و پابرجايشان نتوانست مانع بصيرت من گردد. من بودم که فهميدم اگراينها پابگيرند، همه را به درد خود مبتلا خواهند کرد و جهان اسلام را به جمود و ظاهر گرايي و تقشّر و تحجري خواهند کشانيد که کمر اسلام خم شود. مگر نه اين است که پيغمبر فرمود دو دسته پشت مرا شکستند: عالم لاابالي و جاهل مقدس مآب.
(مجموعه آثار، ج16، ص 320)
ولي اين جملاتم تصديق كامل حرفاي شما نمي باشد چونكه در اين فيلم اشكالات زيادي دارد كه خود برادر بزرگوارم ابوالفضل درخشنده بسيجي سر افراز دوران دفاع مقدس و جانباز سر افراز اسلام و نويسنده سلسله کتابهاي تخربچي دوران نامه طي يك نامه سرگشاده اي به آقاي ضرغامي به تشريح آن پرداخته و خوم را لايق آن نمي دانم كه حرفي بالاتر از ايشان زنم و سخني گويم كه هم وقت كم است و هم باعث گرفتن وقت شما شوم.
در اين شبهاي عزيز هر وقت دلتون گرفت اين بنده عاصي رو از دعاي خيرتون بي بهره نگذاريد