غریب آشنا ( چهارشنبه 86/10/12 :: ساعت 9:44 صبح)
گوشها منتظر بانگ جرس های مناند کوچهها منتظر بانگ قدمهای تو اند تو از این برف فرو آمده دلگیر مشو تو از این وادی سرمازده نومید مباش دی زمانی دارد و زمستان اجلش نزدیک است من صدای نفس باغچه را میشنوم و صدای قدم گل را در یک قدمی و صدای گذر گرده گل را در بستر باد و صدای سفر و هجرت دریا را در هودج ابر و صدای شعف فاخته را در باران و صدای اثر باران را بر قوس و قزح و صداهایی نمناک و مرموز و سبز عجب آواز خوشی در راه است پ.ن. تقدیم به همون کسی که.... |
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
||