• وبلاگ : غريب آشنا
  • يادداشت : خوزستان من
  • نظرات : 10 خصوصي ، 149 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     

    خيلي خيلي خيلي خوب خوزستان رو توضيح دادي ... من تا حالا يك همچين نوشته كاملي در مورد هيچ شهري نخونده بودم .

    جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵ - 10:56

    سلام مهربون
    ممنونم ازت و شرمنده كه بي خبر رفتم
    واقعا نمي دونم چي بگم
    خجالت مي كشممممممممممممم شرمندم كردي مهربون
    اميدوارم تكرار نشه ببخش منو
    خيلي گلي و عزيز
    ممنونم بابت همه چي مهربون

    جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵ - 10:23

    سلام دوست من

    منم مزاحم هميشگي

    اومدم احوالتو بپرسم غريب آشناي عزيز

    اميدوارم عالي باشي
    در پناه حق

    جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵ - 01:13

    سلام داداش
    حالت خوبه؟
    داداش ميشه بپرسم چند سال داري؟
    منونم كه بهم سر زدي
    برات ارزوي موفقيت ميكنم
    باي

    جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵ - 01:48

    hi I thank for your comment

    سلام..خوبين؟؟ من از شما قهر نيستم..اتفاقا از وبلاگتون خيلي خوشم مياد..و بعدا كه حنانه سيو ميكنه ميخونم..اما خب زياد وقت نميكنم بيام نت و نظر بدم..همين.. درسام سنگين شده و سرمم حسابي شلوغه با كلاساي زبان و دانشگاه...معذرت ميخوام كه زياد نميتونم بهتون سر بزنم..
    راستي اين مطلبتون هم خيلي قشنگه...خوندني...
    بازم تشكر از اينكه بارون رو فرامو ش نميكنين...

    جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵ - 00:45

    سلام خوبي من از وبلاگتون خيلي خوشم امده وقتي فهميدم كه خوزستاني هستي مي خواستم پرواز كنم چون اين حرفاي قشنگت منو ياد اين مردم از خدا بي خبر مي افتم.

    پنج شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۵ - 23:37
    + الاحوازي 

    سلام خوبي من با اجازه اين مطلب رو تو وبلاگم گذاشتم من يك اهوازي متعصب هستم منو ببخش ولي اسمتون رو ذكر مي كنم.

    پنج شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۵ - 23:39
    + نواي دل 

    سلام دوست خوبم
    مطلبي رو كه گفتي خوندم حق با تو بود
    برات در راهي كه پيش گرفتي ارزوي موفقيت مي كنم
    *****

    ديروز باغباني را ديدم كه در فراغ گل هايش زار مي زد،ياد گردان كميل افتادم،حبيب،عمار

    و يك لشكر پر از لاله ...

    با سرزمين شقايق ها به روزيم....

    پنج شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۵ - 18:30
    + نواي دل 

    اگر به دنبال مجالي براي تحول حال هستي، بيا تا دعوت غروب فكه
    را اجابت كنيم.
    و پاي آيه هاي فتح المبين بنشينيم و به روح مرده خود فاتحه اي بخوانيم.
    بيا با يك كوله پشتي پر از«راهت را ادامه مي دهم» برويم بر سر مزار
    كساني كه افسانه خون و جنون را در تك اپيزود عشق بر روي پرده
    حقيقت آوردند.
    بيا اين بار دل را به ياري عقل بخوانيم شايد بتوان درك كرد ملازمه بين
    «از خود گذشتن» و «تا اوج خدا رفتن» را. بيا! بيا تا دعوت فكه را
    پاسخ گوييم.
    چقدر زيبا مي شود اگر برگ هاي آغازين سررسيد سال نو بو
    دو كوهه و رنگ شلمچه به خود گيرد. آري رنگ شلمچه،
    رنگ طلائيه، رنگ شوش و فكه و بستان و چزابه.
    همان رنگ خدا.

    پنج شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۵ - 18:28
    + سميرا ابهر 

    من به خدا منظور خاصي نداشتم ولي با اين حال ازت واقعا معذرت مي خوام.دلم نمي خواد كه از دست من ناراحت باشي.
    واقعا از ته دل ازت معذرت مي خوام.اون روز يه كمي ناراحت بودم به خاطر همين كامنتي كه برات گذاشتم نتونستم منظورمو كامل بگم و حرفا رو تقريبا خيلي بد گفتم.دوباره ازت معذرت مي خوام.
    من تازه يه دونه داداش گلي مثل تو پيدا كردم دلم نمي خواد كه اونم از دست من ناراحت باشه.
    اميدوارم كه از دست من ديگه ناراحت و عصبي نباشي.(به خدا من متنتو خيلي خوندم)
    تا بعد

    پنج شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۵ - 17:22
    + حنانه 

    سلام...ممنون بابت همه چيز..بابت اساميه كتابا... خيلي خيلي ممنون... نميدونم چه جوري تشكر كنم...واقعا زحمت كشيدين..

    پنج شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۵ - 00:34
    + وروجك 

    سلامممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
    وايييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي كيف كردم بارك الله .
    من كشته مرده اهوازم هر كي هم دليل بياره كه اين طور نيست قبول ندارم به حل حال فوق العاده بود استاد مقسي .
    شاد باشيد و موفق

    پنج شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۵ - 16:25
    + صمد 

    سلام
    راستش من هنوز شما رو خوب نشناختم
    اگه ميشه خودتون رو برام معرفي كنين
    ممنون ميشم
    باز هم براتون ارزوي موفقيت ميكنم
    باي

    چهار شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۵ - 23:36

    سلام حال شما عيد شما پيشا پيش مبارك باشه
    ديگه به ما سر نمي رنيد حتما بايد براتون دعوت نامه رسمي بفرستم تا به كلبه ما هم سر بزنيد؟//
    راستي اگه خواستين پست اخر منو باز بزارين تو وبلاگتون مرسي

    پنج شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۵ - 00:03
    + فرزانه 

    يکي که مثل هيچکس نبود ...........
    يکي که مدتها بود مرده بود اما حس مي کرد زنده است......


    سلام عزيزم
    خوبي
    من اپم
    يه سر بزن
    منتظر حظور گرمت در وبم هستم
    موفق باشي گلم
    اين دفه سر بزن
    يادت نره هاااااااااااااااااااا

    چهار شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۵ - 12:49
     <      1   2   3   4   5    >>    >