غریب آشنا ( سه شنبه 86/6/6 :: ساعت 1:55 عصر)
سکوت... : |
غریب آشنا ( شنبه 86/5/27 :: ساعت 1:0 عصر)
طنین لحظه های حضوری،ترانه آبی پلاک کوچه های صبوری،ترانه آبی پگاه برکه ی غربت بهانه می گیرد تو " کوله بار" غروری ، ترانه آبی کسی نبودهمدم این لحظه های بیمعنا بیا که التیام زخم جسوری،ترانه آبی تو معنی شعر پر از شقایقی، خوبی غریب واژه های صبوری ، ترانه آبی نگاه کهنه ی بودن همیشه می گوید که حرف شعرهای مروری، ترانه آبی بیابدان که تکرار نوشتن همیشه دلگیرست طنین لحظه های حضوری، ترانه آبی (شاعر: اکبری) |
غریب آشنا ( یکشنبه 86/5/7 :: ساعت 4:12 عصر)
|
غریب آشنا ( شنبه 86/4/16 :: ساعت 10:40 صبح)
سلام! حال همهی ما خوب است ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی میگذرم که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان! تا یادم نرفته است بنویسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود میدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازهی باز نیامدن است اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست! راستی خبرت بدهم خواب دیدهام خانهئی خریدهام بیپرده، بیپنجره، بیدر، بیدیوار ... هی بخند! بیپرده بگویمت چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد فردا را به فال نیک خواهم گرفت دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سپید از فرازِ کوچهی ما میگذرد باد بوی نامهای کسان من میدهد یادت میآید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟ نه ریرا جان نامهام باید کوتاه باشد ساده باشد بی حرفی از ابهام و آینه، از نو برایت مینویسم حال همهی ما خوب است اما تو باور نکن! |
غریب آشنا ( شنبه 86/4/9 :: ساعت 2:19 عصر)
کنار مشتی خاک |
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
||