• وبلاگ : غريب آشنا
  • يادداشت : شاسوسا
  • نظرات : 18 خصوصي ، 98 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4   5    >>    >
     
    سلام به بهترين دوست وبلاگيه من.
    معلم. عشق. دانشجو
    پس شمام دانشجويين؟ ميشه بپرسم چي ميخونيد و چند سالتونه؟
    تا حالا هم اگه نيومدم شرمنده روي ماهتم. هم خيلي وقته كارت نداشتم. هم اينكه وبلاگت هر كاري ميكردم صفحش برام خالي باز ميشد. مطلب شهر من، من به تو مي انديشمت خيلي قشنگ بود.نظرم دادم قبلاً خوندي ديگه؟
    اوج خودم را گم كرده ام." آره؟ چرا تو اينجوري شدي؟؟؟؟ ها؟
    آن طرف ، سياهي من پيداست... اينه؟
    دست هايم پر از بيهودگي جست و جوهاست.؟؟؟
    ميان دو لحظه پوچ ، در آمد و رفتم.؟
    باشه تو ام آره. خدايي تو ديگه چرا؟ اينارو گفتم چون ميدونم شعري تا داستان خود آدم نباشي اينجوري نميذاره تو وبلاگ. دوست خوب بيشترفكر كن.تنهايي هم رفيق با معرفتيه چون هيشكي نيست. تويي و خودت اونوقته كه احساس روي برگها ميلغزد نه برگ روي احساس! چون تو خلا خودت اوني كه هميشه بودو ميبيني و همراهيش شگفت زدت ميكنه.به خدا توكل كن. غصه جاش تو دل نيس. اگه بود واسه هميشه ميموند. مياد و ميره.زودتر بيرونش كن. صاب خونه يكي ديگس.گمش نكن..... هميشه شاد باشي

    سلام

    خوبي؟

    ازت ممنونم كه به وبلاگ من سر زدي

    بازم از اين كارا بكن

    منتظرم

    راستي وبلاگت خيلي خوشگله

    باي

    سلام خوبي؟ خوشي؟ سلامتي؟ دماغت چاقه؟

    اومدم بگم ني ني لوسه بازم آپيده خوشحال مي شم بياي و

    با حضورت و (از اون مهمتر کامنتيدنتJ) سرفرازم کني.

    چقدر ادبي شدJ

    دوستت دارم

    بوس بوس

    زود بياي ها باشه؟

    سلام
    لب من از ترانه مي سوزد
    سينه ام عاشقانه مي سوزد
    پوستم مي شکافد از هيجان
    پيکرم از جوانه مي سوزد
    ما آپيم
    منتظر حضور گرمت هستيم

    سلام

    چطوري؟

    ممنون از دعوتتون

    + غزل 
    ري‌را
    به خاطر داري آن روز غروب
    تو گفتي بوي ميخک و ستاره مي‌آيد،
    اما صدايي شبيه صداي بامداد آمد:
    شما شيونِ اسپند را
    بر آتش نديده‌ايد!


    بعد يک فوج ستاره‌ي سپيد را ديديم
    با آسماني که باکره بود
    و ترانه‌اي که لبِ پنجره
    به گلويِ گلدان ... نُک مي‌زد!


    من هنوز نمي‌دانم چرا
    غروبِ هر پنج‌شنبه گريه‌ام مي‌گيرد!
    برايم بنويس
    شاعرانِ بزرگ ... به ماه کامل چه مي‌گويند!








    + غزل 
    سلام!
    حال همه‌ي ما خوب است
    ملالي نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالي دور،
    که مردم به آن شادمانيِ بي‌سبب مي‌گويند
    با اين همه عمري اگر باقي بود
    طوري از کنارِ زندگي مي‌گذرم
    که نه زانويِ آهويِ بي‌جفت بلرزد و
    نه اين دلِ ناماندگارِ بي‌درمان!


    تا يادم نرفته است بنويسم
    حواليِ خوابهاي ما سالِ پرباراني بود
    مي‌دانم هميشه حياط آنجا پر از هواي تازه‌ي باز نيامدن است
    اما تو لااقل، حتي هر وهله، گاهي، هر از گاهي
    ببين انعکاس تبسم رويا
    شبيه شمايل شقايق نيست!
    راستي خبرت بدهم
    خواب ديده‌ام خانه‌ئي خريده‌ام
    بي‌پرده، بي‌پنجره، بي‌در، بي‌ديوار ... هي بخند!
    بي‌پرده بگويمت
    چيزي نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
    فردا را به فال نيک خواهم گرفت
    دارد همين لحظه
    يک فوج کبوتر سپيد
    از فرازِ کوچه‌ي ما مي‌گذرد
    باد بوي نامهاي کسان من مي‌دهد
    يادت مي‌آيد رفته بودي
    خبر از آرامش آسمان بياوري!؟
    نه ري‌را جان
    نامه‌ام بايد کوتاه باشد
    ساده باشد
    بي حرفي از ابهام و آينه،
    از نو برايت مي‌نويسم
    حال همه‌ي ما خوب است
    اما تو باور نکن!

    قشنگ بود!حيفم اومد نخوني!

    تصور كن اگه حتي تصور كردنش جرمه اگه با بردن اسمش گلو پر ميشه از سرمه

    .......... تصور كن تو مي توني بشي تعبير اين رويا

    salammmmm

    belakhare tonestam weblogeto peida konam az vaghty ke mihanblog be ham rikhte natonestam be hichky sar bezanam

    kole matalebe mihanblogam ham pak shodan

    kheily khosh hal misham age ye sar be webloge jadidam bezany

    www.hilin.blogfa.com

    montazeret hastam, movazebe khodet bash , felan bye

    سلام

    خوبيد

    هروقت آپكردين خبرمون كن

    راستي لينك ما توي اسباب كشي ازاون قالب به اين قالب جاموندا

    از ما گفتن

    + غزل 
    سادگي را
    من از نهانِ يک ستاره آموختم
    پيش از طلوعِ شکوفه بود شايد
    با يادِ يک بعداز ظهرِ قديمي
    آن قدر ترانه خواندم
    تا تمامِ کبوترانِ جهان
    شاعر شدند.


    سادگي را
    من از خوابِ يک پرنده
    در سايه‌ي پرنده‌يي ديگر آموختم.
    باد بوي خاصِ زيارت مي‌داد
    و من گذشته‌ي پيش از تولدِ خويش را مي‌ديدم.
    ملايکي شگفت
    مرا به آسمان مي‌بُردند،
    يک سلولِ سبز
    در حلقه‌ي تقديرش مي‌گريست،
    و از آنجا
    آدمي ... تنهاييِ عظيم را تجربه کرد.


    دشوار است ... ري‌را
    هر چه بيشتر به رهايي بينديشي
    گهواره‌ي جهان
    کوچک‌تر از آن مي‌شود که نمي‌دانم چه ...!


    راهِ گريزي نيست
    تنها دلواپسِ غَريزه‌ي لبخندم،
    سادگي را
    من از همين غَرايزِ عادي آموخته‌ام.
    خوشم مياد نوشته هاتون حرف نداره!

    سلام همشهري عزيز
    شهريوري با هديه روز مادر بروز شد
    موفق باشي.

    خبري ازتون نيست ؟

    فاطمه (س) جان ، مادر خوبي ها

    با ولادتت پارسايي تولد يافت، نجابت جوانه زد،

    عشق شكوفه كرد، فداكاري جان گرفت، مادري و زن بودن افتخار شد و رايحه ايثار در جهان پيچيد .

    رازهاي سر به مهر پاكي و عصمت گشوده گشت ،

    و چشم زنان از ظلمت فقدان اسوه و الگو به نور خيره كننده

    و جود نمونه وبي همتاي تو روشني يافت.

    ولادتت ولادت همه پاكي ها بود .
       1   2   3   4   5    >>    >