غریب آشنا ( دوشنبه 86/8/28 :: ساعت 2:47 عصر)
مادرم سلام ... میدونی دلم نمیاد بگم سپردمت به...!! اما حتی اگه زبونم اینو نگه ... دلم پیشاپیش این کارو کرده...خیلی هم باهاش جنگیدم اما از دلم نمیره... اون داور برحق میدونه که چه کردی با من... دستتو میبوسم و میگم: این حقم نبود... مادرمی حق ندارم حتی صدامو روت بلند کنم... اولین مادری هستی که دل بچه شو نمیتونه از چشاش بخونه...وگرنه کنار حرف زبونم که بهت میگه دوست دارم... حرف چشامو هم می شنیدی که: آره. دوست دارم ، خیلی هم دوست دارم اما نمیتونم دلمو صاف کنم...دوست دارم! حتی خنجری رو که وسط دلم کاشتی ... اما نه! مادر میبخشم می بخشمت. به حرمت شبهایی که بالا سرم موندی روزهایی که زحمتمو کشیدی و سالهایی که به پام ریختی مادر فقط منو دعا کن دعا کن زودتر تموم شم.(این شرط نبود! خواهش بود!) کاش این صفحه رو میخوندی کاش این ... میذاشتن مانیتورو ببینم و هنوز برات از غربتم میگفتم... برای همه غریبم...حتی برای تو. |
غریب آشنا ( شنبه 86/8/26 :: ساعت 2:50 عصر)
نقطه.سر خط هم نداره!!! |
غریب آشنا ( سه شنبه 86/6/6 :: ساعت 1:55 عصر)
سکوت... : |
غریب آشنا ( شنبه 86/6/3 :: ساعت 10:47 صبح)
خدایا |
غریب آشنا ( شنبه 86/5/27 :: ساعت 1:0 عصر)
طنین لحظه های حضوری،ترانه آبی پلاک کوچه های صبوری،ترانه آبی پگاه برکه ی غربت بهانه می گیرد تو " کوله بار" غروری ، ترانه آبی کسی نبودهمدم این لحظه های بیمعنا بیا که التیام زخم جسوری،ترانه آبی تو معنی شعر پر از شقایقی، خوبی غریب واژه های صبوری ، ترانه آبی نگاه کهنه ی بودن همیشه می گوید که حرف شعرهای مروری، ترانه آبی بیابدان که تکرار نوشتن همیشه دلگیرست طنین لحظه های حضوری، ترانه آبی (شاعر: اکبری) |
غریب آشنا ( یکشنبه 86/5/7 :: ساعت 4:12 عصر)
|
غریب آشنا ( دوشنبه 86/3/7 :: ساعت 4:2 عصر)
یه سوال ، یه ابهام ، نمیدونم: یه درد ، شایدم یه درمون بدجور تو ذهنم جولون میده دقت کردی؟: روشنفکرا، بی دینها، بادینها، بیچاره ها، باچاره ها...همه!!! ازش دم میزنن...میگن عاشقشیم!! میگن تو زندگی این از همه چی مهمتره واسه شون... اما هیشکی جرات شنیدنشو هم نداره حتی تصورشو... شده تا حالا یه "کلمه"رو غلط برداشت کنی...و وقتی بهت بگن اشتباه خوندی، بیخیال عظمت "خود"ت شی و بگی: آره انگار یه خورده کج خوندم...؟ واسه مون "تصورش"هم میتونه بشه کابوس ، بشه دلهره ترجیح میدیم تو همون خیالمون بمونه و تکون نخوره:همونجور خوشگل و رویایی... نیاد تو دنیای واقعی...!! که اگه بیاد...!! جدی یکی به من بگه: "حقیقت"یعنی چی؟....اگه حقیقت هم دروغ باشه...اونوقت...؟؟ |
غریب آشنا ( چهارشنبه 86/2/26 :: ساعت 4:23 عصر)
سلامم را جوابی ده که در شهر تو مهمانم.... |
غریب آشنا ( شنبه 86/2/8 :: ساعت 2:37 عصر)
نه به پوست. کوچک مزاحم را از لای پوست کلفتش بر می داشت و کرگدن احساس خوبی داشت. |
غریب آشنا ( سه شنبه 86/1/14 :: ساعت 10:22 صبح)
رنگ سال گذشته را دارد |
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
||